Gedicht
Ali Abdolrezaei
Dark Veins
You are shot thereso your red cells flower ... in Freedom Avenue
you die
so snow
with its white cells
soft and softly
shroud you
hide you
so an ill wind won’t blow
to steal you who were not one of them
You are not one of them
your arteries are arteries of a city
that which beats in Revolution Square
is still your heart
which sends off
one by one
all taxis down any street that leads
like a dark vein
toward my heart
that is in Freedom Square
We both fight in the same street
you are shot there
I die here
© Translation: 2014, Abol Froushan
سیاهرگ
سیاهرگ
تو آنجا تیر می خوری
تا گل بدهد
تا گل بدهد
گلبولهای قرمز در خیابان آزادی
می میری
که برف بیاید
با گلبولهای سفیدش
نرم نرمک
تو را کفن کند
مخفی ت می کند
تا بادِ شومی نیاید
تو را که از آنها نبودی بدزدد
تو از آنها نیستی
شریان ِ یک شهر است سُرخرگهات
و اینکه می تپد در میدان انقلاب
هنوز قلب توست
که می کند راهی
یکی
یکی
تاکسی ها را
به هر خیابانی که منتهی شود
چون سیاهرگ
به قلب من
که میدان آزادی ست
ما هر دو در یک خیابان می جنگیم
تو آنجا تیر می خوری
من اینجا می میرم
که برف بیاید
با گلبولهای سفیدش
نرم نرمک
تو را کفن کند
مخفی ت می کند
تا بادِ شومی نیاید
تو را که از آنها نبودی بدزدد
تو از آنها نیستی
شریان ِ یک شهر است سُرخرگهات
و اینکه می تپد در میدان انقلاب
هنوز قلب توست
که می کند راهی
یکی
یکی
تاکسی ها را
به هر خیابانی که منتهی شود
چون سیاهرگ
به قلب من
که میدان آزادی ست
ما هر دو در یک خیابان می جنگیم
تو آنجا تیر می خوری
من اینجا می میرم
© 2012, Ali Abdolrezaei
From: زخم باز - ‘Open Wound’
Publisher: Nakoja, Tehran
From: زخم باز - ‘Open Wound’
Publisher: Nakoja, Tehran
Gedichten
Gedichten van Ali Abdolrezaei
Close
سیاهرگ
تو آنجا تیر می خوری
تا گل بدهد
تا گل بدهد
گلبولهای قرمز در خیابان آزادی
می میری
که برف بیاید
با گلبولهای سفیدش
نرم نرمک
تو را کفن کند
مخفی ت می کند
تا بادِ شومی نیاید
تو را که از آنها نبودی بدزدد
تو از آنها نیستی
شریان ِ یک شهر است سُرخرگهات
و اینکه می تپد در میدان انقلاب
هنوز قلب توست
که می کند راهی
یکی
یکی
تاکسی ها را
به هر خیابانی که منتهی شود
چون سیاهرگ
به قلب من
که میدان آزادی ست
ما هر دو در یک خیابان می جنگیم
تو آنجا تیر می خوری
من اینجا می میرم
که برف بیاید
با گلبولهای سفیدش
نرم نرمک
تو را کفن کند
مخفی ت می کند
تا بادِ شومی نیاید
تو را که از آنها نبودی بدزدد
تو از آنها نیستی
شریان ِ یک شهر است سُرخرگهات
و اینکه می تپد در میدان انقلاب
هنوز قلب توست
که می کند راهی
یکی
یکی
تاکسی ها را
به هر خیابانی که منتهی شود
چون سیاهرگ
به قلب من
که میدان آزادی ست
ما هر دو در یک خیابان می جنگیم
تو آنجا تیر می خوری
من اینجا می میرم
From: زخم باز - ‘Open Wound’
Dark Veins
You are shot thereso your red cells flower ... in Freedom Avenue
you die
so snow
with its white cells
soft and softly
shroud you
hide you
so an ill wind won’t blow
to steal you who were not one of them
You are not one of them
your arteries are arteries of a city
that which beats in Revolution Square
is still your heart
which sends off
one by one
all taxis down any street that leads
like a dark vein
toward my heart
that is in Freedom Square
We both fight in the same street
you are shot there
I die here
© 2014, Abol Froushan
Sponsors
Partners
LantarenVenster – Verhalenhuis Belvédère